loading...
ورق شیروانی کرکره ای رنگی و گالوانیزه
123 بازدید : 9 جمعه 04 مهر 1399 نظرات (0)

آن روزها که قوت غالب آش و آبگوشت و غذاهای ساده بود و شاید سالی یکی دوبار به زور برنج مهمان سفره‌ها می شد، آن روزها که لباسها پر زرق و برق نبود و کسی ماشین شخصی نداشت و اگر خیلی هنر می کردی و می توانستی چند سالی یکبار به زیارت امام رضا بروی باید سوار اتوبوس می شدی و ساعتها می رفتی تا برسی ولی چنان ذوقی داشتی که انگار بر قالیچه سلیمان سواری و می تازی تا حرم عشق…آن روزها انگار همه چیز رنگ زندگی داشت. انگار همه چیز سرجای خودش بود… آن روزها خنده‌ها از ته دل بود و شادیها ماندگار… آن روزها قصه زندگی‌ها پر از غصه نبود و فکرها پر از محاسبه خرج و دخل و وام و قسط و مشکلات نبود. آن وقتها جوانها نگران کار و درس و مسکن و ازدواج نبودند …

 

 

پسر کار پدر را ادامه می داد و دختر به خانه بخت که می رفت کنار خانواده شوهر سالهای سال می زیست و بچه‌ها در کانون خانواده قد می‌کشیدند… معنای خاله و عمه و مادربزرگ و پدربزرگ را نه در کتابهای قصه که در زندگی واقعی تجربه می کردند و خنده‌های از ته دلشان گوش فلک را کر می کرد…این روزها اگر چه همه جور امکاناتی در اختیارمان است، بچه‌هایمان از کودکی با آخرین تکنولوژیها آشنا هستند، در کسری از ثانیه حرفهایمان از این سر دنیا تا آن سر دنیا به گوش یکدیگر می رسد ولی باز هم حالمان خوب نیست… با این همه امکانات و تکنولوژِی انگار تنهاتر شده ایم و غریب تر… در میان همسن و سالانمان تنهاییم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 79
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 48
  • بازدید ماه : 295
  • بازدید سال : 906
  • بازدید کلی : 1,767